دیگر بر کاغذ ابریشمین اشعار موزون نمی نویسم
و آنها را در قاب زرین نمی گیرم
زیرا
دیرگاهی است نغمه های جانسوز خویش را
بر خاک بیابان می نویسم
تا با دست باد به هر سو پراکنده شود
ولی اگر باد خط مرا با خود ببرد
روح سخنم را که بوی عشق می دهد
جایی نتواند بُرد
روزی می رسد که دلداده ای از این سرزمین بگذرد
و چون پا بر این خاک نهد
سراپا بلرزد و به خویش بگوید
پیش از من در اینجا عاشقی به یاد معشوقه
ناله سر داده
شاید مجنون به هوای لیلی نالیده
یا فرهاد در اینجا سر در خاک برده است
هر که هست
از خاکش بوی عشق برمیخیزد
و تربتش پیام وفا می دهد
تو نیز که بر بستر نرم آرمیده ای
وقتی که سخن آتشینم را از زبان نسیم صبا می شنوی
سراپا مرتعش خواهی شد و به خود خواهی گفت:
یارم برای من پیام عشق فرستاده
تو هم ای باد صبا
پیام مهر مرا به او برسان گوته
نظرات شما عزیزان:
ن-ر 
ساعت22:21---16 مهر 1391
سلام وبتان قشنگه منتظرم به من هم سری بزنید ونظری بگذارید
یکی می پرسد اندوه تو از چیست؟ سبب ساز سکوت مبهمت کیست؟
برایش صادقانه می نویسم برای آنکه باید باشد و نیست جوانی 28 ساله با هزاران امید و آرزو ...
|